سه‌شنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۷

در باب کمپرسيونيسم


محققان ريشه های کمپرسيونيسم را در قرون وسطی می دانند. در آن زمان رسم بود دانشمندان را آنقدر فشار دهند که زمين نچرخد، که البته دانشمندان پررو تر از اين حرفها بودند و هی زمين را چرخاندند و اين چنين شد که کمپرسيونيست ها هم با زمين چرخيدند، هر چند در آن زمان چون هنوز تعريف دقيقی از کمپرسيونيسم ارائه نشده بود نمی توان به يقين آنها را کمپرسيونيست دانست
شايد سال های پس از رنسانس را بتوان دوران فترت کمپرسيونيسم دانست تا زمانی که هسته اوليه انجمن اخوت کمپرسيونيست ها در قهوه خانه ای در حوالی شاه عبدالعظيم شکل گرفت. قدرت مچ اسی کمپرسور از رهبران اين هسته زبانزد خاص و عام بود و همين قدرت گوشت کوبيده های او را به شهرت جهانی رسانده بود. ويژگی منحصر به فرد گوشت کوبيده های اسی کمپرسور اين بود که در آن گوشت، نخود و لوبيای ديزی همه به ذرات بنيادين تجزيه می شدند و شايد بی دليل نبود که سال ها بعد اين قهوه خانه تبديل به يکی از نقاط مهمی شد که بازرسان آژانس بين المللی انرژی هسته ای مرتب به آن رفت و آمد می کردند، هر چند يدک کشيدن نام هسته اوليه کمپرسيونيسم هم قطعاً در اين ميان بی تاثير نبوده است
شايد يکی از کمپرسيونيست های همين قهوه خانه اسی کمپرسور را بتوان ريشه حل اين معمای تاريخی دانست که چرا در قهوه خانه های اين مرز و بوم تنها چيزی که يافت نمی شود قهوه است. ابی مينيمال از نوچه های موفق اسی کمپرسور بود که توانست با تلفيق مینيماليسم و کمپرسيونيسم در واقع راهگشای مکاتب جديدی باشد و بزرگان رابطه او و اسی کمپرسور را با رابطه يونگ و فرويد قياس می کنند، اما ريشه معمای تاريخی نبود قهوه در قهوه خانه را بايد در روايتی از او دانست که در منابع مختلف فلسفه جهان از آن ياد شده است، از جمله در کتاب درس هايی از اساتيد ذن آمده است روزی مجی خط خط به قهوه خانه آمد و قهوه ای خواست، ابی مينيمال گفت راستی گفتی قهوه، مادرت چطوره؟ و قهوه نشينان ريسه رفتند
در پی اين ماجرا خونی به پا شد و نوچه های طرفين زخم های زيادی برداشتند و اداره امنيت اخلاقی قهوه خانه ها جهت پيشگيری از وقوع جرم های بعدی ارائه قهوه در قهوه خانه را ممنوع کرد، هر چند قهوه هم که چون دانشمندان قرون وسطی پررو تر از اين حرف ها بود دست از سر اين مرز و بوم برنداشت و سال ها بعد در مکان هايی به اسم کافی شاپ سروکله اش پيدا شد، البته اين بار ايرانيان چون به کل حافظه ندارند يادشان رفته بود قبل از اين چای بخورند قهوه می خوردند و تصميم گرفتند قهوه را از مظاهر فرهنگ غرب قلمداد کنند
و البته درگيری قهوه خانه اسی کمپرسور عواقب ديگری هم داشت که از آن جمله انشعاب مجی خط خط از هسته اوليه انجمن اخوت کمپرسيونيست ها بود. اما چون قدرت مچ او هرگز به پای اسی کمپرسور نمی رسيد مجبور شد فلسفه خود را برای تبديل گوشت، نخود و لوبيا به ذرات بنيادين پيش ببرد و فلسفه اسی کمپرسور را به عنوان نوعی فلسفه مازوخيستی زير سوال برد و اين نظريه را مطرح کرد که به هر حال گوشت، نخود و لوبيا پس از جويده شدن و در معده به ذرات بنيادين تبديل می شوند و اين همان چيزيست که فوندامنتاليست های هسته اسی کمپرسور برای حفظ قدرت و اعتبارشان کتمان می کنند
هرچند سبزها به روش مجی خط خط با ديده ترديد می نگرند و از همه بيشتر به ميزان آلودگی صوتی و شيميايی اين روش مشکوکند، و کمپرسيونيست های هسته اسی کمپرسور او را به خصوص با توجه به سکونتش در محله رنگرزها متهم به رنگ کردن مردم می کنند، اما او اخيرا کتابش را در باب نئوکمپرسيونيسم با نام کمپرسيونيسم دو روانه بازار کرده است و مطمئن است طرفداران بيشماری خواهد يافت، يکی از مشاورين اجتماعی او خودش به من گفت چی گفت؟ گفت بابا ممکلت، مملکت تنبلاس ديگه، هر کاری راحت تر باشه طرفدارش بيشتره، خودت حال داری سه ساعت گوشت بکوبی خداييش ؟ ما هم گفتيم نه والا
***
راستش اين ماجرا از اون نوشته تبليغاتی روی ديوار تو يه سفر کاری شروع شد، که غلط خوندن عمديش کلی بهمون حال داد و در دو سه جلسه کاری که در همون سفر رفتيم موفق شديم کلی کمپرسيونيست مشهور و گمنام کشف کنيم

هیچ نظری موجود نیست: