پنجشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۷

گل واژه بارانی


ناگهان کسی صدا می زند
باران
*
ای تف تو روحت
تا من کارواش نرم که نمياد اين لامصب
*
صبوری کن
شايد، راز خشکی اين خاک، جايی، در پس صبوری تو
اکنون، در انتظار تو خفته است
*
صبوری کن
شايد آنقدر ببارد که بشويد
درختان را، خيابان را، تو را، همه را
*
بابا چی چی همه را تو را خيابان را
قطع شد که
فقط ريد به کارواش رفتن ما
*
صبوری کن
شايد اين رعد، غرش ابری دگرست
که بر بامت نشسته است
تا صبح
صبوری کن
*
خيابان خيس نيست
کثافت از سر تا پای ماشينت می باره
اصلا کارواش رفته بودم مگه من؟
لکه ابری حتی
گوشه آسمان هم نيست
اين چه وهمی بود؟
چه خوابی بود؟
*
صدای رعد می آيد
لکه ابری حتی
گوشه آسمان هم نيست
چشم بر هم زدنی، پلک ها را
تا به هم بگذاری
صدای رعد می آيد
*
ناگهان کسی صدا می زند
باران
بيخيال بابا
با ما نيست


***

عکس بارونی جديدتری نداشتم، عکس مال يکی دو سال پيشه

سه‌شنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۷

در باب کمپرسيونيسم


محققان ريشه های کمپرسيونيسم را در قرون وسطی می دانند. در آن زمان رسم بود دانشمندان را آنقدر فشار دهند که زمين نچرخد، که البته دانشمندان پررو تر از اين حرفها بودند و هی زمين را چرخاندند و اين چنين شد که کمپرسيونيست ها هم با زمين چرخيدند، هر چند در آن زمان چون هنوز تعريف دقيقی از کمپرسيونيسم ارائه نشده بود نمی توان به يقين آنها را کمپرسيونيست دانست
شايد سال های پس از رنسانس را بتوان دوران فترت کمپرسيونيسم دانست تا زمانی که هسته اوليه انجمن اخوت کمپرسيونيست ها در قهوه خانه ای در حوالی شاه عبدالعظيم شکل گرفت. قدرت مچ اسی کمپرسور از رهبران اين هسته زبانزد خاص و عام بود و همين قدرت گوشت کوبيده های او را به شهرت جهانی رسانده بود. ويژگی منحصر به فرد گوشت کوبيده های اسی کمپرسور اين بود که در آن گوشت، نخود و لوبيای ديزی همه به ذرات بنيادين تجزيه می شدند و شايد بی دليل نبود که سال ها بعد اين قهوه خانه تبديل به يکی از نقاط مهمی شد که بازرسان آژانس بين المللی انرژی هسته ای مرتب به آن رفت و آمد می کردند، هر چند يدک کشيدن نام هسته اوليه کمپرسيونيسم هم قطعاً در اين ميان بی تاثير نبوده است
شايد يکی از کمپرسيونيست های همين قهوه خانه اسی کمپرسور را بتوان ريشه حل اين معمای تاريخی دانست که چرا در قهوه خانه های اين مرز و بوم تنها چيزی که يافت نمی شود قهوه است. ابی مينيمال از نوچه های موفق اسی کمپرسور بود که توانست با تلفيق مینيماليسم و کمپرسيونيسم در واقع راهگشای مکاتب جديدی باشد و بزرگان رابطه او و اسی کمپرسور را با رابطه يونگ و فرويد قياس می کنند، اما ريشه معمای تاريخی نبود قهوه در قهوه خانه را بايد در روايتی از او دانست که در منابع مختلف فلسفه جهان از آن ياد شده است، از جمله در کتاب درس هايی از اساتيد ذن آمده است روزی مجی خط خط به قهوه خانه آمد و قهوه ای خواست، ابی مينيمال گفت راستی گفتی قهوه، مادرت چطوره؟ و قهوه نشينان ريسه رفتند
در پی اين ماجرا خونی به پا شد و نوچه های طرفين زخم های زيادی برداشتند و اداره امنيت اخلاقی قهوه خانه ها جهت پيشگيری از وقوع جرم های بعدی ارائه قهوه در قهوه خانه را ممنوع کرد، هر چند قهوه هم که چون دانشمندان قرون وسطی پررو تر از اين حرف ها بود دست از سر اين مرز و بوم برنداشت و سال ها بعد در مکان هايی به اسم کافی شاپ سروکله اش پيدا شد، البته اين بار ايرانيان چون به کل حافظه ندارند يادشان رفته بود قبل از اين چای بخورند قهوه می خوردند و تصميم گرفتند قهوه را از مظاهر فرهنگ غرب قلمداد کنند
و البته درگيری قهوه خانه اسی کمپرسور عواقب ديگری هم داشت که از آن جمله انشعاب مجی خط خط از هسته اوليه انجمن اخوت کمپرسيونيست ها بود. اما چون قدرت مچ او هرگز به پای اسی کمپرسور نمی رسيد مجبور شد فلسفه خود را برای تبديل گوشت، نخود و لوبيا به ذرات بنيادين پيش ببرد و فلسفه اسی کمپرسور را به عنوان نوعی فلسفه مازوخيستی زير سوال برد و اين نظريه را مطرح کرد که به هر حال گوشت، نخود و لوبيا پس از جويده شدن و در معده به ذرات بنيادين تبديل می شوند و اين همان چيزيست که فوندامنتاليست های هسته اسی کمپرسور برای حفظ قدرت و اعتبارشان کتمان می کنند
هرچند سبزها به روش مجی خط خط با ديده ترديد می نگرند و از همه بيشتر به ميزان آلودگی صوتی و شيميايی اين روش مشکوکند، و کمپرسيونيست های هسته اسی کمپرسور او را به خصوص با توجه به سکونتش در محله رنگرزها متهم به رنگ کردن مردم می کنند، اما او اخيرا کتابش را در باب نئوکمپرسيونيسم با نام کمپرسيونيسم دو روانه بازار کرده است و مطمئن است طرفداران بيشماری خواهد يافت، يکی از مشاورين اجتماعی او خودش به من گفت چی گفت؟ گفت بابا ممکلت، مملکت تنبلاس ديگه، هر کاری راحت تر باشه طرفدارش بيشتره، خودت حال داری سه ساعت گوشت بکوبی خداييش ؟ ما هم گفتيم نه والا
***
راستش اين ماجرا از اون نوشته تبليغاتی روی ديوار تو يه سفر کاری شروع شد، که غلط خوندن عمديش کلی بهمون حال داد و در دو سه جلسه کاری که در همون سفر رفتيم موفق شديم کلی کمپرسيونيست مشهور و گمنام کشف کنيم

پنجشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۷

بازنده نمونه

بازنده معمولاً دلايل کافی برای باخت در جيب دارد، که البته اين دلايل همواره پديده هايی خارج از کنترل او هستند. به عبارت ديگر اگر فلان چیز و فلان طور و فلان جا نبود، او حتماً برنده محسوب می شد و نکته اينجاست که همه اين ها يعنی تنها کسی که در بازنده بودن او نقش ندارد خود اوست، او به کل نقش خودش را در زندگيش انکار می کند

بازنده معمولاً حتی دلايل کافی برای برنده بودن ديگران نيز در جيب دارد، او دلايل برد ديگران را هم پديده هايی خارج از کنترل آنها می داند، به عبارتی او نقش ديگران را هم در زندگيشان انکار می کند

او دلايل بازنده بودن خودش را، بچه پولدار نبودن، سلامت اخلاقی و به طور کلی آرمانگرايی خود، نبود امکانات به معنای کلی می داند، و البته گاهی حتی از متهم کردن خانواده اش هم استفاده می کند، او خود تنها کسی است که متهم نمی شود

او دلايل برنده بودن ديگران را، بچه پولدار بودن، استفاده از روش های غيراخلاقی و امکانات بی حد و حصر آنها می داند، برنده ها از نظر او يا متهم به کثيف بودن هستند يا بيعرضه هايی که از پدرشان ميلياردی پول توجيبی می گيرند

بازنده با اين روش ها تقريباً به شما ثابت می کند که هرگز خيال ندارد روزی برنده باشد، چون توجيهات کافی برای همين که هست را جمع آوری کرده

بازنده با اين اوصاف ممکن است موجود ترحم برانگيزی به نظر برسد، اما از او پرهيز کند، چرا که کافيست بازنده نباشيد، تا او شما را متهم کند و خواهيد ديد با حسادت چندش آوری روبرو هستيد

برنده باشيد و از بازنده ها پرهيز کنيد

سه‌شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۷

گل واژه ارشادی

ارشاد کن مرا
ارشاد تو خوب است
ارشاد تو عصاره خصايل تک تک مردمان سرزمين من است
مردمانی که چهارپايه زير پايشان می گذارند
که از ديوار زندگی هم سرک بکشند
و هر روز کوتاه تر می شوند
و چشم هاشان را آنقدر چرخانده اند
که کج می بينند
و گوش هاشان را آنقدر تيز کرده اند
که عين خر دراز است
و آنقدر مسئول زندگی همه اند
که خود را از ياد برده اند
و اغلب به گه نشسته اند
ارشاد کن مرا

جمعه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۷

آشپزخانه فرهنگی

لطفاً از اين پس به آشپزخانه های اپن احترام بيشتری بگذاريد
آنها مهمترين سمبل زنده فرهنگ رايج و غالب جامعه ما هستند
آشپزخانه هايی که اپن شده اند و ما همچنان در آن ها قرمه سبزی بار می گذاريم
و بوی قرمه سبزی از صبح در خانه می پيچد و تا وقت خوردنش بشود اسيد معده مان آنقدر ترشح کرده که همه سوءهاضمه گرفته ايم
آشپزخانه اپن را دست کم نگيريد، اين سمبل زنده فرهنگمان را