دوشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۷

در ادامه ماجرای معجزه و عشق و اينا


در ادامه يکی دو تا پست اخير يکی در باب معجزه و ديگر در باب عشق اين حقير بر خود لازم دانسته نکاتی چند را حضور عزيزان عارض شوم
الان با همين لحن ادامه بدم يا لحنمو عوض کنم؟
خلاصه خدمت شما عرض کنم که در هر زبانی واژه هايی هست که تعريف دقيقی ندارن، حالا بعضی از همين واژه ها هم يه جورايی يه تقدسی دارن، يا به دست آوردن يا هرچی
خيلی از اين واژه ها تعاريف متعددی دارن، به تعداد کسانی که تعريفشون می کنن
اين دو واژه ای که در موردشون يه حرفی زده شده بود تو همين مايه ها هستن، معجزه و عشق
منظور من از مطرح کردن اين واژه ها، و به خصوص اولی، يعنی معجزه، اشاره به تنها اين واژه خاص نبود، اشاره به دايره واژگانی بود که اين خصوصيات رو دارن، و هر کدوم از ما ممکنه در جايی ازشون استفاده کنيم و البته اشاره به يه کارکرد خاص واژگانی از اين دست
حالا اينا رو داشته باشين، بر می گرديم
***
شايد پيش اومده که دارين با کسی در مورد درست يا غلط بودن کاری صحبت می کنيد، هر دو طرف استدلال های خودتون رو مطرح می کنيد، درست و غلط بودن هر کدوم از نظراتتون بر اساسی منطقی که در اون وضعيت بين شما تعريف شده سنجيده ميشه، و بر طبق اون به نتيجه ای می رسيد. بر فرض نتيجه اينه که انجام اون کار غلطه، و اين نتيجه ايست که هر دو طرف پذيرفتيد. حالا اين موقعيت رو تصور کنيد که شخص مقابل، طبيعتاً پس از قبول نتيجه، ميگه اما حسّم بهم ميگه بايد اين کارو انجام بدم
حالا شايد شما دوست داشته باشيد تک تک موهای کله تون را از حرص بکنيد، اما نيازی نيست، ميتونيد به اين فکر کنيد که خب طرف هر کاری دوست داره ميتونه بکنه، و خب ميره و کارشو ميکنه، هر چند از نظر منطقی با هم به اين نتيجه رسيديد که اون کار غلطه
در واقع بهتره فکر کنيد در همچين موقعيتی اشکال کار از يه جای ديگه بوده، وقتی که قراره تصميم نهايی بر اساس حسی باشه که تعريفی نداره، منطقی نمی پذيره و قابل اثبات نيست به نظرم اين که نشسته بوديد و راجع بهش بحث می کرديد و سعی داشتيد به نتيجه ای منطقی برسيد کار بيهوده ای بوده، دفعه بعد وقت عزيز خود و ديگران را تلف نکنيد
و البته اينو بگم که اصلاً به من ربطی نداره اين حس درست بوده، يا غلط بوده يا چی، در واقع قصدم اصلاً قضاوت راجع به اون حسی که يهو به ميدون اومده و منجر به تغيير نتيجه بازی شده نبود
***
بحث سوم اين که حالا اين بحث دوم رو خودتون ربط بديد به بحث اول
***
و بحث چهارم اين که پاتون به به سرزمين غيرقابل تعريف ها که باز شد ديگه هر کی هر جفنگی گفت مجبوريد بپذيريد، از ما گفتن
***
آخر سر هم اين که اينا يه جورايی شفاف سازی با توجه به کامنتای اين دو تا پست در مالتيپلای و ياهو سيصد و شصت بود
شب خوش
چاکريم

هیچ نظری موجود نیست: